اتفاق جدیدی نیفتاده !
نمیدونم ! شایدم افتاده ! ولی اونقدر عادیه ک مثل همه ی روزهای دیگمه!
ولی درون من انقلاب رخ داده !
اتفاق عجیب درون من رخ داد ! دارم تغییر میکنم دارم پوست میندازم !
شاید خدا یکی از فرشته هاش رو مثه انسان سر راهم قرار داده !
و قبلش .. قبلش زمینه هم برام ساخت !
حالا میتونی من بشناسی؟ من از خاکستر جنازه ای ک تو کشتی و سوزوندی دوباره زاده شدم !
حالا ببین میتونی منو برگردونی به همین آدم؟ اصلا ببین میخوام؟
بعد انقدر سعی کن وانمود کنی اهمیتی ب من نمیدی !
من خیلی وقته آرومم انقدر آروم ک باورت نشه !
انقدر آروم ک هیچکس باور نمیکنه !
من پرسیدم و زمان دادم مطمئنم ک ب جوابم میرسم !
تو چی؟ رسیدی؟ ب چیزایی ک میخواستی؟! ب آدمایی ک میخواستی؟!
ب همونا کنم مانع رسیدن بهشون میشدم؟ میبینی؟ ما راهمون رو اشتباه رفتیم !
ما دو خط موازی ک سعی کردیم بهم برسیم ولی نمیدنستیم ، ک حداقل یکیمون برای رسیدن
باید بشکنه ! نمیدونم فقط من حس کردم شکستم یا تو هم شکستی؟!
فقط میدونم ک حتی این شکستن هم مارو به مقصد نرسوند !
چون راه اشتباه بود آدماش هم ! من اشتباه بودم تو هم !
نه اتفاق جدیدی نیافتاده فقط من تلاشی نمیکنم دگ ! دست کشیدم خیلی وقته !
نه الان ! یکسالی میشه تلاش نمیکنم .
حتی حال و حوصله جواب دادن ب حرفایی ک ب گوشم میرسه هم ندارم !
و الان ، فقط خدا پاداش صبرم رو داره میده ! با آدمای دوست داشتنیی ک سر راهم میان !
ک منو فقط ب صرف طناز بودنم میخوان با بد و خوبم با زشتی و زیباییم با دوری و نزدیکیم !
آره اتفاق جدیدی نیافتاده جز اینکه امشب فقط دلم خواست بنویسم ک خواسته های دلم دگ
خیلی وقته ک عوض شده ک طرز فکرم خیلی وقته در حال تغییره.
آره انفاق جدیدی نیافتاده فقط من دگ اون منی نیست ک میشناختی !
و خداروشکر ک تو خوبی ک من باز سر پام ک تو آرومی و ک من آرومم .
شکر شکر شکر.