خاک وجودم !
دگ تو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی !
یه جاهایی تو زندگیت پیش میاد ک ب خودت بیای و ببینی از درون پیر شدی ، از درون خسته ای ، از درون خشمگینی ، از درون از همه چیز ناراضیی !
هزار و یک راهم امتحان میکنی ک راضی بشی ک احساس خوشبختی کنی !
از تلقین ب خودت تا امتحان کردن قدرت ذهن یا کلی نذر و نیاز کردن تا توبه و نماز و تغیر دین و یا حتی تغیر شغل و هر چیز دگ !
بعد میبینی ک هی میرسی ب بن بست ، هی نا امید تر و سر خورده تر میشی !
و وقتی خیلی ریز تر میشی و خوب فکر میکنی همونطور ک همیشه از ته دل میدونستی ، میبینی ک از خودت راضی نیستی . از اینی ک از خودت ساختی راضی نیستی !
میدونی ک میتونی خیلی بهتر از اینا باشی و فقط اراده میخواد و ...
.
.
.
و ب خودت اعتراف میکنی ک تو ارادشو نداری !
اینجاس ک دلیل اون عصبانیت و خشمتم میفهمی !
پس کی اراده میکنم ؟؟؟
طناز ب خودت بیا به خاطر خودتم ک شده !!!!!!!!
خواهش میکنم !
- ۹۵/۰۶/۳۱