فک کنم این اولین پستیه ک مینویسمش و بعد براش مقدمه میذارم !
ساعت یک نصف شب و قاعدتا من باید خواب باشم ! مخصوصا ک فردا یا شایدم درستش این باشه ک بگم امروز ،
خیلی کار رو سرم ریخته!
داشتم ب تغیراتی ک کردم ، فکر میکردم ! ب اهدافی ک میخوام بهش برسم !
این من چقدر با من پارسال فرق کرده ! رک تر شده ، عصبی تر شده ، بی پروا تر شده ،
در بعضی ابعاد کوچک تر و در بعضی ابعاده اخلاقی بزرگ تر شده !
کم ترین تغیرم اینه ک نگران نبودن ها نیستم !
این منی ک خودشو تو کار و مشغله غرق کرده خیلی فرق داره با اون منه سالها قبل !
فقط خدایا دمت گرم ! پدر عزیزم جز تو واقعا دگ ب کسی تکیه نمیکنم ! خودت تکیه گاهم باش !
هیشکی بهتر از تو از درونم خبر نداره پدر !
پدر ، عاشقانه دوستت دارم برای اینکه پدری ولی ن بنده وارانه ! برای اینکه رهامون نمیکنی با هر خطا !
پدر دوستت دارم و ازت ممنونم❤